با من بمان ، با من نمان ( خود داني)
به ماندن تو عا شقم به رفتن تو مبتلا
شکسته ام برو بریده ام ولی بیا
چه گیج حرف می زنم چه ساده درد می کشم
اسیر قهر و اشتی میان آب و آتشم
ببین چه سرد و بی صدا چه صاف و ساده ام
گلی که دوست دا شتم به دست باد داده ام
چه عا شقانه زیستم چه بی صدا گریستم
چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم
تورا نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم
چه زود عا شقت شدم چه زود تر شنا ختم
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: